بخیل نامه

مشخصات کتاب

سرشناسه: پوریزدی، رحمت، 1365

عنوان: بخیل نامه؛ مجموعه ای از حدیث، شعر و حکایت درمورد افراد تنگ نظر

پدیدآور: رحمت پوریزدی

مشخصات نشر: قم، انتشارات احمدیه، 1396

مشخصات ظاهری: 95 ص. ]جیبی[ | بها: 40.000 ریال | شابک: 8- 66 - 8504 - 964 - 968

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

موضوع: بخیل--جنبه های مذهبی--اسلام

موضوع: مطالب گونه گون

موضوع: بخیل--احادیث

موضوع: شعر--مجموعه ها

موضوع: داستان های اخلاقی--مجموعه ها

رده بندی کنگره: 1396 3ب 9ب/ 3/ BP 250

رده بندی دیویی: 72 / 297

شماره کتابشناسی ملی: 478913

بخیل نامه | مجموعه ای از حدیث، شعر و حکایت در مورد افراد تنگ نظر

به کوشش: رحمت پوریزدی| ویراستار: علی آ قامحمدی

صفحه آرا: نجف نجفی| طرح جلد: مرتضی حیدرزاده

قیمت: 4000 تومان| تیراژ: 1000 نسخه

شابک: 8- 66 - 8504 - 964 - 968

ناشر و مرکز پخش: انتشارات احمدیه 09125538386

ص:1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:2

ص:3

بخیل نامه

نه خود خوری، نه کس دهی،

گَنده کنی به سگ دهی

(فرهنگ نامه امثال و حکم، ص641)

به کوشش:

رحمت پوریزدی

ص:4

ص:5

«امام علی علیه السلام شنید که مردی می گوید که بخیل عذر پذیرتر از ستمگر است. حضرت به او فرمود: دروغ گفتی چه بسا ستمگری توبه و طلب مغفرت می کند و مَظلمه را بر صاحبش برمی گرداند، ولی تنگ نظر آن گاه که بخل می ورزد از زکات و صدقه و صله رحم و مهمان نوازی و انفاق در راه خدا و کارهای خیر بازمی ماند و حرام است که بخیل وارد بهشت شود».(1)


1- فروع الکافی، ج4، ص44؛ قرب الاسناد، ص72؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص63؛ مکارم الاخلاق، ص134.

ص:6

ص:7

فهرست مطالب

دیباچه 11

مهمانی 13

درایت 14

هدیه 15

بیماری 16

دعا 18

غذ ا 20

ص:8

شجاع ترین 21

احتیاط 22

گربه 23

پذیرایی 25

پاداش 26

نذر 28

انتخاب 30

دندان 32

اسراف 34

علامت 36

جانشین 38

شفا 41

ص:9

مهمان نوازی 44

سلامتی 46

ختم 48

صبر 49

آیه محبوب 50

انتظار 51

آرایشگاه 52

ولیمه 53

کفن 54

خرید 55

سوزن 56

ذخیره 59

ص:10

استدلال 62

انجیر 63

گریه 67

بخشش 68

جواب 70

اسب 72

گشایش 74

مُردن 76

رُطَب 78

مالدار 80

درمان صفت بخل

84

ص:11

دیباچه

بخل، از نکوهیده ترین صفت ها و بخیل از ناخوشایند ترین آدم هاست. در سرتاسر احکام و سفارش های آیین انسان ساز اسلام، توصیه به سخاوت و گشاده دستی هویدا و نکوهش سهمگین خشک دستی و خساست، روشن است. افزون بر معارف الهی، بخل و بخل ورزان در فرهنگ عمومی مردم نیز اقبالی ندارند و همه جا تیر تند نهی و مذمت را به جان خریده اند. ادبیات ما لبریز از داستان ها، ضرب المثل ها و شعرهایی است که جماعت مال اندوز و تنگ چشم را اندرز داده، رفتارشان را نقد کرده و حتی جاهایی نیز طبع ناپسندشان را به سخره گرفته است.

ص:12

در این کتاب کوچک کوشیده ایم گلچینی از احادیث ناب اهل بیت علیهم السلام، گلبرگی از اشعار قدما و نیز شاخه ای از داستان های طنز قدما درباره افراد بخیل را گردآوری کنیم با این امید که مقبول طبع نازک اندیش شما خوانندگان گرامی قرار گیرد. بر خود لازم می دانم پس از طلب غفران و رحمت واسعه الهی، باب تحسین و تقدیر از والدین، همسر و فرزندم را بگشایم که بستر پژوهش را برایم هموار ساختند و نیز از راهنمایی های دوست گرامی جناب آقای اصغر عرفان قدردانی نمایم.

الحمدلله رب العالمین

قم 14/8/1396

Ryazdi1395@gmail.com

ص:13

مهمانی

امام علی علیه السلام: «الْبُخْلُ بِالْمَوْجُودِ سُوءُ الظَّنِّ بِالْمَعْبُودِ؛ بخل به آنچه هست، بدگمانی به خداوند است».(1)

شخصی به خانه دوستش به مهمانی آمد. هر چه نشست، چیزی نیاوردند تا بخورد. بعد از چند لحظه برخاست و گفت: ما که رفتیم؛ برخیزید و لااقل برای خودتان چیزی بیاورید و میل کنید.(2)

احول گنجِ قارون، کایّام داد بر باد برغنچه باز گویید، تا زَر نگه ندارد


1- غُرَرالحِکم و دُرَرالکِلم، ص61؛ عیون الحکم و المواعظ، ص18.
2- ریاض الحکایات، ص118.

ص:14

درایت

امام علی علیه السلام: «لَیْسَ لِبَخِیلٍ رَاحَة؛ بخیل آسایش نخواهد داشت».(1)

خسیسی نزد کوزه گری رفت و از او خواست کاسه ای و کوزه ای بسازد. کوزه گر گفت: به آن دو چه حک کنم؟ خسیس گفت: و اما بر روی کوزه حک نما:«فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی؛هرکه ازآن بیاشامد، از من نیست» (بقره:249). و بر روی کاسه نیز بنویس: «وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی؛ هرکه از آن بخورد، او از من نیست» (بقره:249).(2)

گویند بازگشت بخیلان بُود به خاک حاشا که هیچ خاک پذیرد بخیل را (3)


1- تُحَفُ العُقول، ص450؛ بحارالانوار، ج75، ص345.
2- لطایف قرآنی، ص11.
3- صائب تبریزی، غزل شماره 715.

ص:15

هدیه

امام حسن عسکری علیه السلام: «وَاعْلَمْ أَن لِلِاقْتِصَادِ مِقْدَاراً، فَإِنْ زَادَ عَلَیْهِ فَهُوَ بُخْلٌ؛ برایِ میانه روی مقداری است که اگر ازآن حد بگذرد بخل است».(1)

نقل است توانگری به واعظی خوش سخن، انگشتری طلا داد که نگین نداشت و به واعظ التماس کرد که برای من روی منبر دعا کن. واعظ برای او چنین دعا کرد: خدایا! او را در بهشت قصری بده که سقف نداشته باشد. وقتی از منبر پایین آمد، توانگر جلو رفت و گفت: ای بزرگوار ! این چه نوع دعایی بود که در حق من کردی؟ گفت: اگر انگشتر تو نگین داشت، قصر تو هم سقف داشت.(2)

دود دوزخ نبیند اِیچ(3)

سَخی بوی جنت نیابد اِیچ بخیل(4)


1- نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص144؛ الدُرالنظیم، ص746؛ الدُره الباهر، ص45.
2- لطایف الطوائف، ص73.
3- هیچ.
4- ناصر خسرو، شماره 138، بیت 33.

ص:16

بیماری

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم:«ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ شُحٌ مُطَاعٌ وَهَوًی مُتَّبَعٌ وَإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه؛ سه چیز مایه هلاکت است. بُخلی که شخص بخیل مطیع آن باشد (حاکم بر انسان باشد) و هوای نفسی که از آن پیروی شود و خود پسندی(1) است».(2)


1- متکبر، مغرور، از خود راضی.
2- الخصال، ج1، ص84؛ المحاسن، ج1، ص4؛ الزهد، ص68؛ عُدة الداعی، ص235.

ص:17

گویند شخصی می خواست به خانه یکی از دوستان برود. گفتند: دوست تو بیمار است؛ او باید تب کند و عرق کند تا خوب بشود. گفت: بروید مهمان او شوید و از غذایش بخورید تا از وحشت تب کند و حالش خوب بشود.(1)

زین بخیلان در گذر مردانه وار خویشتن بر شمع زن پروانه وار

گر کنی زین قوم قولنجی(2)

حذر کی بود ز امساک ایشانت خبر(3)


1- گزیدۀ زَهرالربیع، ص89.
2- نوعی بیماری.
3- عطار، مصیبت نامه، آغاز کتاب فی الحکایه و التمثیل.

ص:18

دعا

امام علی علیه السلام:«عَجِبْتُ لِلْبَخِیلِ یَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِی مِنْهُ هَرَبَ وَیَفُوتُهُ الْغِنَی الَّذِی إِیَّاهُ طَلَبَ فَیَعِیشُ فِی الدُّنْیَا عَیْشَ الْفُقَرَاءِ وَیُحَاسَبُ فِی الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِیَاء؛ تعجب می کنم از آدم بخیل که گرفتار فقری است که از آن فرار می کند و از غنا و بی نیازی دور است. او در دنیا همانند فقرا زندگی می کند و در آخرت از او همانند اغنیاء حساب می کشند».(1)


1- نهج البلاغه، ص491؛ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص54؛ مجموعه ورام، ج1، ص62؛ روضه الواعظین، ج2، ص384.

ص:19

گویند بخیلی نیمه شب دعا می کرد و می گفت: الهی! امشب مرا هزار تومان نقد بده و فردا بستان! زنش که مناجات او را می شنید، گفت: این دیگر چه دعایی باشد! پولی که امشب خدا دهد و فردا بازگیرد، چه گرهی گشاید؟ بخیل گفت: بگذار او بدهد، مگر با جانم بستاند.(1)

مخور تنها، گرت(2)

خود آب جوی است که تنهاخور، چو دریا تَلخ روی است (3)


1- لطایف و پندهای تاریخی، ص30.
2- گر تو را.
3- نظامی، خمسه، خسرو و شیرین، بخش 64، صفت داده دهش خسرو.

ص:20

غذا

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «یَا عَلِی لَا تُشَاوِرِ الْبَخِیلَ فَإِنَّهُ یَقْصُرُ بِکَ عَنْ غَایَتِک؛ ای علی! با بخیل مشورت مکن؛ زیرا تو را از هدف باز می دارد».(1)

مرد نکته دانی در خانه آدم خسیسی دید که مرغی بریان را سه روز سر سفره می آورند و نمی خورند. گفت: عمر این مرغ بعد از مرگ، درازتر از عمر اوست پیش از مرگ.(2)

هر که از بخل در دلش زنگ(3)

است همه دینارهای او سنگ است (4)و(5)


1- علل الشرایع، ج2، ص559؛ بحارالانوار، ج72، ص99.
2- کلیات عبید زاکانی، ص434.
3- دل پاک نیست.
4- مکتبی شیرازی.
5- قال امام علی(ع) علیه السلام «دینار الشحیح حجرٌ؛ دینار بخیل سنگ است». (نثر الآلی، ح88)

ص:21

شجاع ترین

امام صادق علیه السلام: «صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ وَحُسْنُ الْبِشْرِ یَکْسِبَانِ الْمَحَبَّةَ وَیُدْخِلَانِ الْجَنَّةَ وَالْبُخْلُ وَعُبُوسُ الْوَجْهِ یُبْعِدَانِ مِنَ اللَّهِ وَیُدْخِلَانِ النَّارَ؛ کارهای نیک و خوش رویی، محبت را کسب کرده و به بهشت می برند و بخل و تُرش رویی، آدمی را از خدا دور کرده و به دوزخ می برند».(1)

از خسیسی پرسیدند که شجاع ترین مردم چه کسی است؟ گفت: کسی که صدای دهان هایی که در خانه او چیزی می خورند و زهره اش نترکد.(2)

بخیلی مکن هیچ، اگر مردمی همانا که کم باشی از آدمی (3)


1- الکافی، ج2، ص3؛ الوافی، ج4، ص428؛ بحارالانوار، ج71، ص172.
2- لطایف الطوائف، ص345.
3- فردوسی.

ص:22

احتیاط

پیامبر اکرم علیه السلام: «الْبَخِیلُ مُبَغَّضٌ فِی السَّمَاوَاتِ مُبَغَّضٌ فِی الْأَرْضِ؛ بخیل، هم در آسمان ها و هم در زمین، سخت منفور است».(1)

مردی به غلام خود گفت: «غذا بیاور و در را ببند». غلام گفت: واجب است که اول در را ببندم و بعد غذا بیاورم. گفت: تو را از بندگی خودم آزاد کردم؛ چون احتیاط را رعایت کردی.(2)

مریز پیش بخیل آبروی خود زنهار(3)

که آب تیشه سزاوار نخل بی ثمرست(4)و(5)


1- الکافی، ج4، ص39؛ تفسیر نورالثقلین، ج5، ص683؛ الوافی، ج10، ص480.
2- کلیات عبید زاکانی، ص420.
3- بر حذر باش،به پرهیز.
4- نخل بی ثمر را باید با تیشه آبیاری کرد.کنایه از قطع آن.
5- صائب تبریزی، غزل 1679.

ص:23

گربه

امام رضا علیه السلام: «السَّخِیُ یَأْکُلُ طَعَامَ النَّاسِ لِیَأْکُلُوا مِنْ طَعَامِهِ وَالْبَخِیلُ لَا یَأْکُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِئَلَّا یَأْکُلُوا مِنْ طَعَامِهِ؛ سخاوتمند غذای مردم را می خورد که مردم هم از غذای او بهره مند شوند ولی بخیل از طعام مردم نمی خورد که از غذای او نخورند».(1)


1- الکافی، ج4، ص41؛ مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص231.

ص:24

نقل است کسی مهمان سفره تنگ نظری(1) بود. گربه ای آمد. میهمان لقمه ای برای او انداخت. گربه لقمه را خورد. مهمان خواست لقمه دوم را بیندازد که صاحب خانه گفت: این گربه مال همسایه است.(2)

بخل نادیدن بود أعواض(3) را شاد دارد دیدِ دُر خوّاض را

پس به عالم هیچ کس نبود بخیل زآنکه کس چیزی نبازد بی دلیل(4)


1- بخیل، خسیس، تنگ چشم، تنگ نظر، ناخن خشک، سیه کاسه، ممسک، زفتی از مترادف های بخیل هستند.
2- نکته چینی ها از ادب عربی، ص311.
3- جمع عوض، بدل.
4- مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات 898 و 899.

ص:25

پذیرایی

امام علی علیه السلام: «الْبَخِیلُ خَازِنٌ لِوَرَثَتِه؛ بخیل، نگهبان (مال خود) برایِ ورثه خویش است».(1)

بخیلی در خانه خود ایستاده بود و عصایی در دست داشت. شخصی از آنجا می گذشت، به او رسید و گفت: من مهمان توام. بخیل به عصا اشاره کرده و گفت: این را برای پذیرایی مهمانان مهیا کرده ام.(2)

مزد(3)

دارد عرض(4)

بخشش پیش دکان بخیل

خیر باشد چاه کندن بر لب دریای شور(5)


1- غررالحکم و دررالکلم، ص34؛ عیون الحکم و المواعظ، ص26.
2- گزیدة زهرالربیع، ص55.
3- پاداش.
4- بذل و بخشش.
5- دهلوی، 1088.

ص:26

پاداش

امام سجاد علیه السلام: «إِنِّی لَأَسْتَحِی مِنْ رَبِّی أَنْ أَرَی الْأَخَ مِنْ إِخْوَانِی فَأَسْأَلَ اللَّهَ لَهُ الْجَنَّةَ وَأَبْخَلَ عَلَیْهِ بِالدِّینَارِ وَالدِّرْهَمِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ قِیلَ لِی لَوْ کَانَتِ الْجَنَّةُ لَکَ لَکُنْتَ بِهَا أَبْخَلَ وَأَبْخَلَ وَأَبْخَلَ؛ من از پروردگارم شرم می کنم که برادری از برادرانم را ببینم و از خداوند، برایش بهشت را مسئلت کنم وآنگاه، در دینار و درهم، بر وی بخل بورزم؛ زیرا چون روز قیامت بر پا شود، به من می گویند: «اگر بهشت، از آنِ تو بود، بی گمان، نسبت به آن بخیل تر و بخیل تر وبخیل تر بودی».(1)


1- مصادقه الاخوان، ص169، ح1؛ وسائل الشیعه، ج16، ح21853.

ص:27

گویند یکی از بخیلان در آب داشت غرق می شد،کسی برفت وگفت: دستت را به من ده تا تو را بیرون بکشم.

شخص بخیل دست نداد. یکی از همسایگان مرد بخیل حاضر بود، گفت: نگو دستت را به من بده که او هرگز به کسی چیزی نداده است، بگو که دست من بگیر. چون بگفت دست من بگیر شخص بخیل دست او را گرفت و نجات یافت.(1)

حَبّذا (2)خوانی

نهاده در جهان لیک از چشم خسیسان بس نهان

گر جهان باغی پر از نعمت شود قسمِ موش و مار هم خاکی بود.(3)


1- لطائف و پندهای تاریخی، ص58.
2- چه خوش، چه نیکو.
3- مثنوی معنوی، دفتر پنجم، شماره 300.

ص:28

نذر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «الرِّجَالُ أَرْبَعَةٌ سَخِیٌ وَکَرِیمٌ وَبَخِیلٌ وَلَئِیمٌ فَالسَّخِیُّ الَّذِی یَأْکُلُ وَیُعْطِی وَالْکَرِیمُ الَّذِی لَا یَأْکُلُ وَیُعْطِی وَالْبَخِیلُ الَّذِی یَأْکُلُ وَلَا یُعْطِی وَاللَّئِیمُ الَّذِی لَا یَأْکُلُ وَلَا یُعْطِی؛ مردان، چهار گونه اند: سخاوتمند، کریم، بخیل، و پست. سخاوتمند، کسی است که هم خود می خورد و هم به دیگران می دهد. کریم، کسی است که خود نمی خورد و به دیگران می دهد. بخیل، کسی است خود می خورد و به دیگران نمی دهد؛ و پست، کسی است که نه خود می خورد و نه به دیگران می دهد».(1)


1- جامع الاخبار، ص308، ح846؛ بحارالانوار، ج71، ص356، ح18.

ص:29

فقیر به در خانه بخیلی آمد و گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر مستحقان کرده ای و من به غایت فقیرم؛ چیزی به من بده. بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم؛ زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند روی نمی تافتم که به در خانه مثل تو بیایم.(1)

ای خدایا ممسکان را در جهان تو مده إلا زیان اندر زیان(2)


1- ریاض الحکایات، ص128.
2- مثنوی معنوی، دفتر اول، شماره 2225.

ص:30

انتخاب

امام کاظم علیه السلام: «لَا تُحَدِّثُوا أَنْفُسَکُمْ بِفَقْرٍ وَلَا بِطُولِ عُمُرٍ فَإِنَّهُ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالْفَقْرِ بَخِلَ وَمَنْ حَدَّثَهَا بِطُولِ الْعُمُرحَرَص؛ گرفتار آمدن به فقر و یا داشتن عمر طولانی را به خود، تلقین نکنید؛ زیرا کسی که به خود، فقر را تلقین کند، بخیل می شود، و کسی که به خود، طول عمر تلقین کند، دچار حرص می گردد»(1)


1- تحف العقول، ص410؛ فقه الرضا علیه السلام، ص337؛ کنزالفوائد، ج2، ص194؛بحارالانوار، ج78، ص321، ح18.

ص:31

توانگری بخیل را پسری رنجور (بیمار) بود. نیکخواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی، یا بذل قربانی. توانگر به اندیشه فرو رفت و گفت: قرآن مهجور (غریب) اولی تر است که گَلِه دور. صاحبدلی بشنید و گفت: ختمش به این دلیل انتخاب کرد که قرآن، بر سر زبان است و زَر در میان جان.(1)

گفت پیغمبر که در بازارها دو فرشته می کند ایدر(2)

دعا

کای خدا تو مُنفقان را ده خَلف(3) و ای خدا تو ممسکان را ده تَلف(4)


1- گلستان سعدی، باب 6، حکایت 7.
2- اینجا.
3- عوض، جایگزین.
4- مثنوی معنوی، دفتر دوم،380.

ص:32

دندان

امام حسن مجتبی علیه السلام: «الْبُخْلُ أَنْ یَرَی الرَّجُلُ مَا أَنْفَقَهُ تَلَفاً وَمَا أَمْسَکَهُ شَرَفا؛ بخل، آن است که آدمی، آنچه را انفاق کرده است، بر باد رفته بداند و آنچه را نگه داشته است، (مایه) بزرگی بشمارد».(1)


1- الدره الباهره، ص22؛ نزهة الناظر، ص122،ح199؛ کشف الغمه، ج2، ص191؛ العدد القویه، ج4، ح34.

ص:33

بخیلی را دیدند که در بازار اره اش را می فروشد. علتش را پرسیدند. گفت: هر چیز که دندان دارد، نگاه داشتن آن در خانه زیان دارد.(1)

غُلِّ(2)

بُخل از دست و گردن دور کن بخت تو دریاب در چرخ کهن

ور نمی تانی(3)

به کعبه لطف پر(4) عرضه کن بیچارگی بر چاره گر(5)


1- روضه خلد، ص242.
2- زنجیر، گردنبند.
3- نمی توانی.
4- پرواز کن.
5- مثنوی معنوی، دفتر دوم، شماره 1948.

ص:34

اسراف

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «طَعَامُ السَّخِیِ دَوَاءٌ وَطَعَامُ الشَّحِیحِ (1)دَاء؛

غذای شخص بخشنده، داروست، و غذای شخص تنگ نظر، درد است.(2)


1- شح: به معنی بخل توام با حرص است که به صورت عادت درآید.(المفردات). امام صادق علیه السلام: فرق بین شح و بخیل را چنین فرمودند:« شح از بخل شدیدتر است، بخیل کسی است که در مورد آنچه دارد بخل می ورزد، ولی شحیح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل می ورزد و هم آنچه خود در اختیار دارد، تا آنجا که هر چه را در دست مردم ببیند آرزو می کند آن را به چنگ آورد، خواه از طریق حلال یا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزی داده نیست». (الکافی، ج4، ص45؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص63؛ تحف العقول، ص372)
2- بحارالانوار، ج71، ص357، ح22؛ کنزالعمال، ج3، ص448، ح7384؛ البخلاء، ص37.

ص:35

نقل است بخیلی در خواب دید که حاتم طایی به مردم نان می دهد. به او گفت: تو در دنیا اسراف می کردی، در آخرت هم اسراف می کنی!.(1)

بخدمت منه دست بر کفش من(2)

مرا نان ده و کفش بر سر بزن(3)


1- ریاض الحکایات، ص118.
2- تعارف کم کن و بر مبلغ افزای.
3- بوستان، باب احسان، شماره 1380.

ص:36

علامت

امام صادق علیه السلام: «لَجَاهِلٌ(1)

سَخِیٌ خَیْرٌ مِنْ نَاسِکٍ بِخَیْل؛ نادانِ سخاوتمند، برتر از عابد بخیل است».(2)


1- (لام) قسم، همانند آیه 57 سوره غافر. (لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ).
2- الدره الباهره، ص30؛ أعلام الدین، ص303؛ جامع الاخبار، ح834؛ بحارالانوار، ج71، ص356، ح18.

ص:37

نقل است به بخیلی گفتند: ما به دیدن تو می آییم و می ترسیم که از زیاد نشستن ما ناراحت شوی. علامتی تعیین کن که وقتی آن را دیدیم، برویم. بخیل گفت: هر وقت گفتم غذا بیاورند، شما بروید.(1)

بخیل توانگر بدینار و سیم(2) طلسمی ست بالای گنجی مقیم

از آن سال ها می بماند زرش که گردد طلسمی چنین بر سرش

بسنگ اجل ناگهش بشکنند به آسودگی گنج قسمت کنند

پس از بردن و گِرد کردن چو مور بخور پیش از آن کت(3) خورت کرم گور (4)


1- گزیدة زَهر الربیع، ص90.
2- نقره، سکه.
3- که تو را.
4- بوستان، باب احسان، شماره 1545.

ص:38

جانشین

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «إِیَّاکُمْ وَالشُّحَّ فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِالشُّحِ أَمَرَهُمْ بِالْکَذِبِ فَکَذَبُوا وَأَمَرَهُمْ بِالظُّلْمِ فَظَلَمُوا وَأَمَرَهُمْ بِالْقَطِیعَةِ فَقَطَعُوا؛ از تنگ نظری بپرهیزید؛ زیرا پیشینیان شما، در حقیقت، به سبب همین تنگ نظری، نابود شدند: بخل آنان را به دروغ گفتن، واداشت، و دروغ گفتند؛ به ظلم و حق کُشی واداشت، و آنها ظلم وحق کُشی کردند؛ و به بُریدن از خویشان، وادشت، و آنان بُریدند».(1)


1- الخصال، ص176، ح234؛ بحارالانوار، ج73، ص303، ح15؛ وسائل الشیعه، ج9، ص42.

ص:39

نقل است مردی خسیس سه پسر داشت. هنگام وفات به یکی از آنها گفت: مال مرا چگونه صرف خواهی کرد؟ گفت: به نان و پنیری قناعت خواهم کرد. پدر روی از او برگردانید و گفت: برو که تو پسر من نیستی. به دیگری گفت: تو چگونه خرج خواهی کرد؟ گفت: نان را می مالم به پنیر به قدری که بوی پنیر بردارد. گفت: تو نیز پسر من نیستی. پس رو به جانب سومی کرد و گفت تو چگونه مال مرا مصرف می کنی؟ گفت: من نان خود را به خیال پنیر خواهم خورد. گفت: به درستی که تویی فرزند حلال زاده من. اختیار مال من به دست تواست. پس او را جانشین خود ساخت و دیده از جهان فرو بست.(1)

شد به پیش رسول بیوه زنی از نهال(2)

قبول(3)

میوه کنی(4)

وصف او کرد با رسول کسی زد ز اعمال خیر او نفسی

که همه روز روزه می دارد همه شب جز نماز نگزارد


1- مجموعه لطایف گلچین لطیفه های منظوم و منثور، ص64.
2- درخت.
3- عبادات.
4- میوه چیدن.

ص:40

لیکن از جود(1)

دست او بستست رگ جانش ببخل پیوستست

گفت ختم رسل که دامن و جیب کاشش آلوده بودی از همه عیب(2)

و ز بخیلی نبودیش بسته دست از بذل مال پیوسته

هر کجا بخل فخر بی ثمرست هر کجا جود عیب ها هنرست(3)


1- بخشش.
2- قطعا انتساب چنین سخنی به رسول الله(ص) صحیح نمی باشد.
3- جامی، هفت اورنگ، دفتر سوم، سلسله الذهب، ص288.

ص:41

شفا

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «الْبُخْلُ شَجَرَةٌ مِنْ أَشْجَارِ النَّارِ لَهَا أَغْصَانٌ مُتَدَلِّیَةٌ فِی الدُّنْیَا، فَمَنْ کَانَ بَخِیلًا تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا، فَسَاقَهُ ذَلِکَ الْغُصْنُ إِلَی النَّارِ؛ بخل، درختی از درخت های آتش [دوزخ] است که شاخه هایش، در دنیا آویزان شده است. پس شخص بخیل، به شاخه ای از شاخه های آن آویخته است. آن شاخه، او را به سوی آتش می کشانَد».(1)


1- الامالی (طوسی)، ص475، ح1036؛ قرب الاسناد، ح409؛ الاختصاص، ص253؛ روضه الواعظین، ص422.

ص:42

روزی جمعی از دوستان به عیادت بیماری که مردی بخیل بود رفتند. و با یک دیگر قرار گذاشتند که پیش از ظهر بروند تا غذا را در منزل او صرف کنند. هنگامی که به خانه او رفتند پس از سلام و احوال پرسی یکی از همراهان خطاب به بیمار این آیه را خواند «آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَبا»(1) (غذای ما را بیاور که سخت از این سفر خسته شده ایم.) مرد بیمار که تا آن زمان به متکایی تکیه داده بود، داراز کشید وگفت: «لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَلا عَلَی الْمَرْضی وَلا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَج»(2)

(بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیله ای برای انفاق ندارند، ایرادی نیست) دوستان چون چنین دیدند گفتند برخیزید که در اینجا خیری به شما نخواهد رسید.(3)


1- کهف (18)، 62.
2- توبه (9)، 91.
3- ثمرات الاوراق فی المحاضرات، ص50.

ص:43

مکن زر جمع چون سیماب(1)

درتاب(2)

که خواهی گشت ناگه همچو سیماب

ازان زر بیشتر در زیر خاکست که از وی بیشتر مردم هلاک است

زری کان(3)

سنگ در کوه و کمر داشت بخیل از سنگ آن زر سخت تر داشت

بده از مردمی صد گنج پیوست ولی یک نان جو بمردی کم ده از دست

خسی کو نان ده آمد از کسی به(4) که یک نان ده زفرمان ده بسی به(5)

ولی کُشته شدن در پای پیلان به از نان خوردن از دست بخیلان(6)


1- جیوه.
2- بی قرار بودن.
3- که آن.
4- شخص حقیر که سخاوتمند است از شخص مهم بهتر است.
5- کسی که نان می دهد از کسی که دستور می دهد بهتر است.
6- عطار، الهی نامه، مقاله19، حکایت دوم، حضرت عیسی علیه السلام .

ص:44

مهمان نوازی

امام علی علیه السلام: «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ وَهُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَی کُلِّ سُوء؛ بخل، جامع خوی های زشت است. آن، مهاری است که با آن،[شخص] به سوی هر بدی ای کشانده می شود».(1)


1- نهج البلاغه، حکمت 378؛ مشکاة الانوار، ح1364؛ روضه الواعظین، ص421.

ص:45

شخصی بخیلی را گفت: سبب چیست که یک مرتبه مرا مهمان نکرده ای؟ بخیل گفت: برای آنکه از قوه اشتهای تو با خبرم که هنوز لقمه ای به دهانت نرسیده، لقمه دیگر برمی داری. گفت: تو مرا مهمان کن، شرط می کنم که در میان هر دو لقمه، دو رکعت نماز به جا آورم.(1)

دیگ خواجه زگوشت دوشیزه(2)

است مطبخ(3) او ز دود پاکیزه است

خواجه چون نان خورد در آن موضع مُور در آرزوی نان ریزه است(4)


1- حکایات و پندهای تاریخی، ص37.
2- باکره، دیگ خواجه نو و تازه است.
3- آشپزخانه.
4- دیوان سنائی، مقطعات، شماره 12455.

ص:46

سلامتی

امام علی علیه السلام: «مَا فِرَارُ الْکِرَامِ مِنَ الْحِمَامِ(1)

کَفِرَارِهِمْ مِنَ الْبُخْلِ وَمُقَارَنَةِ اللِّئَام؛ انسان های بخشنده، آن چنان که از بخل و همنشینی با افراد فرومایه می گریزند، از مرگ نمی گریزند».(2)


1- قضا و قدر، مرگ.
2- غررالحکم و دررالکلم، ح9693؛ عیون الحکم و المواعظ، ح8775.

ص:47

نقل است مردی کفش خود را کَنده بود و به دامن گرفته بود که مبادا پاره شود و راه می رفت. ناگاه خار بزرگی بر پایش چنان فرو رفت که از آن طرف بیرون آمد. گفت: الحمد لله که کفش در پایم نبود وإلا سوراخ می شد.(1)

سنگ و گوهر یکی است چون نخوری چه کنی خان و مان(2)

پُر سنگ

به دو تنگی بسنده کار مباش تنگی گور و زندگانی تنگ(3)


1- گزیدة زهرالربیع، ص65.
2- مان، خانه با اهل خانه و اسباب خانه. خان، مخفف خانه است.
3- رودکی.

ص:48

ختم

امام علی علیه السلام: «الْبُخْلُ فَقْر؛ بخل، [نوعی] فقر است».(1)

گویند مرد تنگ نظری هرگاه شتر خود را برای آب خوردن به سر حوض می برد، اگر کمی آب درحوض می ماند، آن را آلوده می کرد تا کسی از آن استفاده نکند.(2)

ور مرغ بپرد از بَرَش(3) گوید پَری بَرکَن به پیش من بفگن

وز بخل نیوفتد به صد حِیلت از مشت پر ارزنش یکی ارزن(4)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح106؛ عیون الحکم و المواعظ، ح3710.
2- گزیدة زهرالربیع، ص65؛ طنزها و لطایف اخلاقی در ادب فارسی، ص54.
3- کنارش.
4- دیوان ناصرخسرو، شماره 199.

ص:49

صبر

امام علی علیه السلام: «شَحیحٌ غَنِیٌّ، أفقَرُ مِن فَقیرٍ سَخِیٍّ؛ بخیل توانگر، از تهی دستِ سخاوتمند، نیازمندتر است».(1)

شخصی از بخیلی پرسید: چه وقت در صبر و بردباری سرآمد هستم؟ بخیل گفت: وقتی که کسی نان تو را بشکند و تو سرش را نشکنی.(2)

از بخیلی چنان کند پرهیز که خردمند پارسا ز حرام(3)


1- المواعظ العددیه، ص57؛ نثرالآلی، ح131.
2- لطائف و الطوائف، ص345.
3- فرخی سیستانی، قصیده شماره،40.

ص:50

آیه محبوب

امام علی علیه السلام: «آفَةُ الْغِنَی الْبُخْل؛ آفت توانگری، بخل است».(1)

از بخیل پرسیدند: از قرآن کدام آیه را دوست تر می داری؟ گفت: آیه شریفه «وَلا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُم»(2) یعنی: اموالتان را به بی خردان ندهید.(3)

لقمه مستان ز دست لقمه شمار کز(4) چنان(5)

لقمه داشت لقمان عار

کاسه ی پر پیاز دوغینه به(6)

ز صد مُنعِم دروغینه(7)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح3969؛ عیون الحکم و المواعظ، ح3710.
2- نساء (4)، 5.
3- مکالمه قرآنی، ج1، ص36.
4- . که از.
5- . چنین.
6- . بهتر.
7- اوحدی، جام جم، در مذمت بخیل و بخیلان.

ص:51

انتظار

امام علی علیه السلام: «عَلَیْکَ بِالصَّدَقَةِ تَنْجُ مِنْ دَنَاءَةِ الشُّحِّ؛ صدقه بده تا از پَستی تنگ نظری، رهایی یابی».(1)

به شخصی گفتند: چرا خربزه نمی خری؟ گفت: منتظرم آن قدر ارزان شود که کسی اگر خربزه ای بردارد و بگریزد، خربزه فروش به دنبال او خربزه دیگری پرتاب کند.(2)

خوان اینان که خون دل پالود(3)

ندهد لقمه جز که زهر آلود

زهر بر روی و زهر در کاسه چون نگیرد خوردنده را تا سه؟ (4)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح6147؛ عیون الحکم و المواعظ، ح5683.
2- نثر الدر، ج،6، ص473.
3- آمیخته.
4- اوحدی، جام جم، در مذمت بخیل و بخیلان.

ص:52

آرایشگاه

امام علی علیه السلام: «لَا مُرُوَّةَ لِبَخِیل؛ بخیل را مردانگی نیست».(1)

بخیلی به حمام می آمد، آخرِ همة مردم سر می تراشید. سبب پرسیدند، گفت: من حساب کرده ام سالی یک سر تراشی تفاوت می کند و آن نفع من است.(2)

بخل نخلیست دخل(3)

آن همه خار خار آن جان خستگان آزار

گر به خرمای او بری دندان هست دندان شکن تر از سِندان(4)و(5)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح10438؛ عیون الحکم و المواعظ، ح 9679.
2- ریاض الحکایات، ص130.
3- میوه.
4- آهنی ضخیم که فلزات را بر آن می گذارند و با پُتک می کُوبَند.
5- جامی، هفت اورنگ، سلسله الذهب، دفتر سوم.

ص:53

ولیمه

امام علی علیه السلام: «الشُّحُ یَجْلِبُ الْمَلَامَة؛ بخل، سرزنش به بار می آورد».(1)

یکی از طفیلیان(2)

برای نوزادش ولیمه می داد. طفیلیان دیگر باخبر شدند و آمدند. همه را به غرفه جداگانه ای فرستاد و پلکان را برداشت و در آنجا محبوس ماندند تا مهمانان غذا خورند و رفتند، آن گاه طفیلیان را فرود آورد و از خانه بیرون کرد.(3)

بخل نخلیست نوش او همه نیش جگر خستگان ز نیشش ریش(4)

گر بیالایدت به شهد انگشت سازدت خم ز بار منت پشت(5)


1- تحف العقول، ح97؛ بحارالانوار، ج77، ص211، ح1.
2- کسانی که بدون دعوت به مهمانی بیایند.
3- نثرالدر، ج4، ص39.
4- . زخم.
5- جامی، هفت اورنگ، سلسله الذهب، دفترسوم.

ص:54

کفن

امام علی علیه السلام: «الْبَخِیلُ مَذْمُوم؛ بخیل، نکوهیده(1) است».(2)

درویشی خواجه ای را گفت: اگر من بر درِ سرای تو بمیرم با مرده من چه می کنی؟ گفت: تو را کفن و به خاک می سپارم. گفت امروز که زنده ام، مرا پیراهنی بده و چون مُردم، بی کفن به خاکم سپار.(3)

به حِیل بر در بخیل مرو به عزیزی او ذلیل مشو (4)


1- ناپسندیده، سرزنش شده.
2- غررالحکم و دررالکلم، ح97؛ عیون الحکم و المواعظ، ح56.
3- لطایف و پندهای تاریخی، ص94.
4- جامی، هفت اورنگ، سلسله الذهب، دفتر سوم.

ص:55

خرید

امام علی علیه السلام: «احْذَرُوا الْبُخْلَ فَإِنَّهُ لُؤْمٌ وَمَسَبَّة؛ از بخل بپرهیزد؛ زیرا بخل، پستی و مایه دشنام است».(1)

همسایگان بخیلی نزد او آمدند که پول بده برای مسجد بوریا بخریم گفت اگر شما مرا تا بحال در مسجد دیده باشید یا ببینید حاضرم فرش های جهرمی(2) برای مسجد بخرم.(3)

تا به حدی لئیم(4)

بود و بخیل که اگر روز مرگ، عزرائیل

نان گرفتی ز وی به فدیه جان جان روان دادی و ندادی نان(5)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح2583؛ عیون الحکم و المواعظ، ح2346.
2- از شهرستان های استان فارس.
3- نثر الدر، ج6، ص546.
4- پَست، فرومایه.
5- جامی، هفت اورنگ، سلسله الذهب، دفتر سوم.

ص:56

سوزن

امام علی علیه السلام: «الْبَخِیلُ ذَلِیلٌ بَیْنَ أَعِزَّتِه؛ بخیل، در میان عزیزانش[نیز] خوار است».(1)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح1441.

ص:57

به غلامی گفتند اربابت به تو لباس نمی دهد که بپوشی؟ غلام گفت: به خدا سوگند که اگر تمام خانه اش پر از سوزن باشد و حضرت یعقوب علیه السلام تمام پیامبران و ملائکه را به شهادت بیاورد که یک سوزن از او بگیرد تا پیراهن یوسف را که از پشت سر پاره شده است، بدوزد، نخواهد داد؛ چگونه لباس به من بدهد؟(1)

بعد از آن سوی جامعه اش(2)

نگریست گفت در جامه چاکت این همه چیست

گرچه بر خوردنی نیی(3) فیروز باری این چاک های جامه بدوز

گفت بر سوزنی ندارم دست که توان خرقه ای به هم پیوست

خواجه ام(4)

را ز بصره تا بغداد گر بود پر ز سوزن پولاد

پس ز کنعان بیاید اسرائیل(5)

همره جبرئیل و میکائیل


1- گزیدة زهرالربیع، ص90.
2- . لباس غلام یک بخیل.
3- نیستی.
4- . ارباب من.
5- . حضرت یعقوب (ع).

ص:58

خانه کعبه را کنند گِرو(1)

چند روز اوفتند در تگ و دو

تا به آن جست و جوی پی در پی سوزنی عاریت کنند از وی

تا زند بخیه دَرزی(2) چالاک آنچه بر یوسف از قفا شده چاک(3)

ندهد سوزن آن فرومایه نکند شادشان ازان وایه(4)و(5)


1- . رهن.
2- . خیاط.
3- . اشاره به آیه 25 سوره یوسف(ع).
4- وایه: ضروری، حاجت.
5- جامی هفت اورنگ، سلسله الذهب، دفتر سوم.

ص:59

ذخیره

امام علی علیه السلام: «الْبُخْلُ عَارٌ؛ بخل،ننگ است».(1)


1- . نهج البلاغه، حکمت 3؛ تحف العقول، ص202؛ مشکاة الانوار، ح1364؛ روضه الواعظین، ص421.

ص:60

شخصی هرگاه پولی به دستش می آمد، می گفت: ای پول! چه قدر گردش کرده ای که به دستم رسدی. اکنون به صندوق افکنم و زندانی ات به طول انجامد. آن گاه پول را در صندوق می افکند و قفل بر آن می زد. به وی گفتند: چرا انفاق نمی کنی، حال آنکه ثروت تو خیلی زیاد است؟ گفت: ادامه روزگار بیشتر است.(1)

داشت میراث بنده ای ز پدر(2)

بسته در خدمتش چو مور کمر

تنی از لاغری به مو نزدیک

چون میان بتان(3) همه باریک

بودی از بس گرسنگی خورده چون خیالی(4) نه زنده نی مرده

جامه ای در برش سراسر چاک در حِرمان(5)

دیگرش هر چاک

بوالفضولی چو حال او را دید

خبر از خوان خواجه اش پرسید


1- گزیدة زهرالربیع، ص89.
2- . پسر یحیی بر مکی از پدرش غلامی را به ارث برد.
3- . زیبا رویان.
4- . شبحه، سایه.
5- . محرومیت.

ص:61

گفت کو(1) را شکسته خوانی هست در فراخی بسی کم از کف دست

گرد خوان صحن(2) و کاسه اش بی آش هر یکی همچو دانه خشخاش

کز سر سوزنش خراشیده صحن ما کاسه زان تراشیده

مگس از آش او شود محروم گر نهد پشه ای در آن خرطوم

نیم شب خوان کشد به خانه و بس که نه پشه ست آن زمان نه مگس(3)


1- . که او را.
2- . بشقاب.
3- جامی، هفت اورنگ، سلسله الذهب، دفترسوم، ص288.

ص:62

استدلال

امام رضا علیه السلام: «الْبُخْلُ یُمَزِّقُ (1) الْعِرْضَ؛ بخل، آبرو را بر باد می دهد».(2)

به بخیلی گفتند: چرا به فقرا نان نمی دهی؟ بخیل در جواب این آیه را خواند: «أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَه»(3) یعنی اینها بندگان خدایند اگر خدا می خواست خودش سیرشان می کرد فضولی به من نرسیده است.(4)

جمع مکن درهم(5)

و دینار(6)

را سُخره مشو شِحنه(7) اِدبار(8)

را(9)


1- . پاره کردن.
2- العدد القویه، ح35؛ نزهه الناظر، ح448؛ أعلام الدین، ص308؛ بحارالانوار، ج78، ص355، ح9.
3- یس (36)، 47. ترجمه: آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست او را اطعام می کرد؟
4- کشکول طبسی، ج1، ص172.
5- مسکوک نقره.
6- مسکوک طلا.
7- نگهبان شهر، پاسبان.
8- بدبختی.
9- جامی، هفت اورنگ، تحفه الابرار، مقاله ششم، ص407.

ص:63

انجیر

امام علی علیه السلام: «لَیْسَ لِبَخِیلٍ حَبِیبٌ؛ بخیل، هیچ دوستی ندارد».(1)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح7473؛ عیون الحکم و المواعظ، ح 6956.

ص:64

ظریفی به در خانه خواجه ای بخیل آمد و از سوراخ در دید که خواجه با ولع و رغبت مشغول خوردن انجیر است. ظریف حلقه در را کوبید. خواجه انجیر را در زیر دستار(1)

پنهان کرد و ظریف آن را دید. پس برخاست و در باز کرد و ظریف به خانه او آمد و نشست. خواجه گفت: چه کسی؟ و چه هنری داری؟ گفت: مردی حافظ و قاری هستم . قرآن را به ده قرائت می خوانم و آوازی نیز دارم. خواجه گفت: برای من آیتی چند بخوان: ظریف خواند« وَالزَّیْتُونِ وَطُورِ سِینِینَ وَهذَا الْبَلَدِ الْأَمِین»(2)

خواجه گفت: «وَالتِّین»(3) کجا رفت؟ ظریف گفت: زیر دستار.(4)

حق چو تو را داد ز دینار بیست

بخل به یک نیمه دینار چیست

ریخت ز درهم به کنارت دویست پنج چو خواهد ز کناره مایست

ماره مکن زر که شود ماره مار

گردنت از مار شود طوق دار

چون به گلوی کس ازان ماره هیچ ندهی ازان بین به گلو مارپیچ


1- عمامه.
2- تین (95)، 1-3.
3- انجیر.
4- محاضرات الاُدباء ج2، ص 637؛ لطائف الطوائف، ص308.

ص:65

هر دِرَم سیم که حق فقیر

زیر زمین می کنی اش جایگیر

بهر جزای تو به روز شمار

سرخ چو دینار کنندش زِ نار(1)

گاه به رخ داغ نهندت که هان بهر چه رخ داشتی از وی نهان

گاه به پهلو که ز بس بی رهی(2) پهلو ازو بهر چه کردی تهی

گاه به پشتت که ز روی درشت(3) بهر چه کردی سوی بیچاره پشت

داغ دو رویه(4)

به تنت لاله وار(5) بس که بسوزند شوی لاله زار

جای دگر داغ کند هر دَرَم(6) همچو تو ننهند به بالای هم

قدر درم گر بود افزون به فرض طول دهندت به همان قدر و عرض

تفرقه کن جمع درم های خویش سینه تهی کن ز الم های خویش


1- . آتش.
2- گمراه.
3- پررویی.
4- پشت و روی انسان.
5- . وار: شبیه، نظیر.
6- هر لحظه.

ص:66

داغ جداییش که اینجا کشی

بهتر ازان داغ که فردا کشی(1)

حیف بود کز پی فرزند و زن

داغ نهی این همه بر خویشتن

ضامن رزق همه شد کردگار کار خدا را به خدا واگذار (2)


1- توبه (9)، 35و36.
2- جامی، هفت اورنگ، تحفه الابرار، ص407.

ص:67

گریه

امام سجاد علیه السلام: «إِیَّاکَ وَمُصَاحَبَةَ الْبَخِیلِ فَإِنَّهُ یَخْذُلُکَ فِی مَالِهِ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْه؛ از همنشینی با بخیل، دوری کن؛ زیرا زمانی که بیشترین نیاز را به او داری، از کمک مالی به تو دریغ می ورزد».(1)

از دست بخیلی نانی به زمین افتاد. سگی آن را برداشت و دوید بخیل هر چه کرد تا بلکه به او برسد. نرسید.لذا گریه کنان برگشت. مردم از وی پرسیدند چرا گریه می کنی؟ بخیل در جواب گفت: « اِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّه»(2)

یعنی هرگز قصه این غصه را جز با خدای متعال نباید گفت که سگ را آفریده است.(3)

وز دل خود ساز چو آتش کباب خاک خور و نان بخیلان مخور(4)


1- الکافی، ج2، ص377، ح7؛ الاختصاص، ص239؛ تحف العقول، ص279؛ بحارالانوار، ج74، ص208، ح44.
2- یوسف (12)، 86. ترجمه: من غم و اندهم را تنها به خدا می گویم.
3- کشکول طبسی، ج1، ص168.
4- نظامی، مخزن الاسرار.

ص:68

بخشش

امام باقر علیه السلام: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَا مَحَقَ الْإِسْلَامَ مَحْقَ الشُّحِّ شَیْ ءٌ ثُمَّ قَالَ إِنَّ لِهَذَا الشُّحِّ دَبِیباً کَدَبِیبِ النَّمْلِ وَشُعَباً کَشُعَبِ الشَّرَک؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هیچ چیز مانند بخل، اسلام را از بین نمی برد». سپس افزود: «این بخل را حرکتی همچون حرکت مورچه و رشته هایی همانند رشته های دام صیادی است».(1)


1- الکافی، ج4، ص45، ح5؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ح1716؛ مکارم الاخلاق، ج1، ح921؛ بحارالانوار، ج73، ص307، ح34.

ص:69

شاعری در مدح پادشاهی خسیس، شعری خواند. پادشاه گفت: از مال خود چیزی را به تو نمی دهم اما می توانی مرتکب جنایتی بشوی تا من نیز تو را مجازات نکنم.(1)

از بخل کسی که می کند وعده دروغ بگریز ازو که آب دارد در دوغ

آن صبح که خلق کاذبش می خوانند هرگز نرسد ازو به ایمان فروغ(2) و (3)


1- زَهر الربیع، ص43.
2- خاقانی، رباعیات، شماره 196.
3- . روشنایی، نور.

ص:70

جواب

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «خَلَّتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِی مُؤْمِنٍ الْبُخْلُ وَسُوءُ الظَّنِّ بِالرِّزْق؛ دو خصوصیت، درمؤمن جمع نمی شود: بخل و بدگمانی به روزی».(1)


1- أعلام الدین، ص294؛ نزهه الناظر، ص84، ح86؛ بحارالانوار، ج77، ص172، ح8.

ص:71

آورده اند که بخیلی خانه ای خرید. وقتی به آنجا رفت، درویشی آمد و چیزی خواست. بخیل گفت: خدا برساند. دوریشی و درویشانی دیگر آمدند و مرد بخیل به همه آنها همین را می گفت. بخیل به دخترش گفت: گدایان زیادی به در این خانه می آیند. دختر گفت: پدر شما که با یک کلمه همه را بر می گردانی، کم و زیادش چه فرقی می کند.(1)

بودن اندر عذاب(2)

چون جرجیس(3) یا شدن در جحیم چون ابلیس

بهترست از سوال کردن و طمع(4)

و ایستادن به نزد مرد خسیس(5)


1- گزیدة زهر الربیع، ص90.
2- . شکنجه.
3- . پیامبری که شکنجه های سختی را تحمل کرد.
4- . به دلیل ضرورت شعری (میم) طمع ساکن خوانده می شود.
5- دیوان انوری، مقطعات، در ذل السوال، بیت 9925.

ص:72

اسب

امام صادق علیه السلام: «إِنْ کَانَ الْخَلَفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِمَا ذَا؛ اگر عوض دادن خداوند (عز و جل) راست است، پس دیگر بخل ورزیدن، چرا؟!».(1)


1- من لایحضره الفقیه، ج4، ح5836؛ التوحید، ص376، ح21؛ الخصال، ص450، ح55؛ الامالی (صدوق)، ص56، ح12.

ص:73

بخیلی از خواب بیدار شد و صدایی به گوشش رسید. پرسید این صدا چیست؟ گفتند: اسب تو است، جو می خورد. گفت: من چیزی را که مال مرا تلف کند، نمی خواهم. اسب را فروخت، پولش را زمین خرید که زراعت کند.(1)

سخاوت کن که سرهای بخیلان نمی زیبد مگر در پای پیلان

چنان بندی است بر جانشان نهاده که ابروشان نبیند کس گشاده

بخیلان را ز بخل خویش پیوست نه دنیا و نه دین در هم زند دست(2)


1- ریاض الحکایات، ص128؛ طنزها و لطایف در ادب فارسی، فاطمه عسکری، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز پژوهش های اسلامی،تهران،1390.
2- عطار، اسرارنامه، بخش 19.

ص:74

گشایش

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:«یَا أَبَا ذَرٍّ، کُنْ عَلَی عُمُرِکَ أَشَحَّ مِنْکَ عَلَی دِرْهَمِکَ وَدِینَارِکَ؛ ای ابوذر! بر عمر خود، تنگ نظرتر [حریص تر] باش تا بر درهم و دینارت».(1)

از یکی از خسیسان پرسیدند: فرج (گشایش) بعد از شدت چیست؟ گفت: اینکه برای آدم مهمان برسد و عذر بیاورد که روزه ام.(2)


1- الامالی (طوسی)، ص527، ح1162؛ مکارم الاخلاق، ج2، ص364، ح2661؛ أعلام الدین، ص190.
2- گزیدة زهرالربیع، ص95.

ص:75

بخل شاخی از درخت دوزخ است و ان بخیلک از سگان مسلخ است(1)

روی جنت را کجا بیند بخیل پشه افتاده است اندر پای پیل

باش از بخل بخیلان برکران(2) تا نباشی از شمار ابلهان(3)


1- کشتارگاه.
2- . دور.
3- عطار، پندنامه، در بیان علامت های ابلهی.

ص:76

مردن

امام صادق علیه السلام: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ إِنَ الْبَخِیلَ مَنْ یَبْخَلُ بِالسَّلَامِ؛ خداوند فرموده: «بخیل، کسی است که از سلام کردن، بخل ورزد».(1)


1- الکافی، ج2، ص645، ح6؛ معانی الاخبار، ص246، ح8؛ تحف العقول، ص248؛ بحارالانوار، ج73، ص305، ح27.

ص:77

شاعری در ستایش بخیلی قصیده ای گفت و برایش خواند، اما بخیل هیچ صله ای (هدیه) به او نداد. شاعر یک هفته صبر کرد، سپس شعری در مورد «تقاضا» خواند. بخیل توجه نکرد. بعد از چند روز، هجو بخیل را گفت. باز بخیل به روی خودش نیاورد. این بار آمد درِ خانه بخیل نشست. بخیل بیرون آمد، دید به آسودگی نشسته است، گفت: ای بی حیا! ستایش گفتی، هیچ چیز به تو ندادم. تقاضا خواندی، توجه نکردم. هجو کردی، به روی خودم نیاوردم. دیگر به چه امیدی در اینجا نشسته ای؟ گفت: به امید آن که بمیری و برایت مرثیه بگویم.(1)

ای پسر هرگز مخور نان بخیل

کم نشین در عمر بر خوان بخیل

نان ممسک جمله رنجست و عنا(2) می شود نان سخی جمله ضیا(3)و(4)


1- لطائف الطوائف، ص225.
2- رنج.
3- نور.
4- عطار، پندنامه.

ص:78

رطب

امام علی علیه السلام: «کَثْرَةُ الْعِلَلِ آیَةُ الْبُخْلِ؛ بهانه تراشیِ فراوان، نشانه بخل است».(1)


1- تحف العقول،ص81؛ غررالحکم و دررالکلم، ج4، ح7090؛ بحارالانوار، ج77، ص209.

ص:79

مردی، بخیلی را دید که رطب می خورد. از قضا یک دانه رطب از دست او بر زمین افتاد، دست دراز کرد که آن را بردارد، مرد پیش دستی کرد تا آن را بقاپد. بخیل به سرعت رطب را برداشت وگفت: نمی گذارم رطب را شیطان بخورد. مرد گفت: به خدا برای شیطان که سهل است، اگر جبرئیل و میکائیل هم از آسمان نازل شود، نمی گذاری بخورد.(1)

سه علامت ظاهر آمد در بخیل با تو گویم یاد گیرش ای خلیل

اولا از سائلان(2)

ترسان بُود وز بلای جوع(3)

هم لرزان بُود

چون رسد در ره به خویش و آشنا بگذرد چون باد و گوید مرحبا

نبود از مالش کسی را فایده

کم رسد با کس ز خوانش مایده(4)و(5)


1- گزیدة زهر الربیع، ص144.
2- گدایان.
3- . گرسنگی.
4- خوردنی.
5- عطار، پندنامه.

ص:80

مالدار

امام علی علیه السلام: «النَّظَرُ إِلَی الْبَخِیلِ یُقْسِی الْقَلْبَ؛ نگاه کردن به بخیل، انسان را سنگدل می کند».(1)


1- تحف العقول، ص214؛ الدرالنظیم، ص374؛ بحارالانوار، ج75، ص53.

ص:81

مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طائی در کَرَم، ظاهر حالش بنعمت دنیا آراسته و خبث نفس جبلی در وی همچنان متمکن تا بجایی که نانی بجانی از دست ندادی و گربه بوهریره را بلقمه ای ننواختی و سگ اصحاب الکهف را استخوانی نینداختی فی الجمله خانه او را کس ندیدی درگشاده و سفره او را سرگشاده.

درویش بجز بوی طعامش نشنیدی

مرغ از پس نان خوردن او ریزه نچیدی

شنیدم که به دیاری مغرب اندر راه مصر برگرفته بود و خیال فرعونی در سر «حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ»(1)بادی مخالف کشتی برآمد.

با طبع ملولت چه کند هرکه نسازد شُرطه(2) همه وقتی نبود لایق کشتی


1- یونس (10)،90.
2- باد موافق.

ص:82

دست دعا برآورد و فریاد بی فایده خواندن گرفت «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین»(1)

دست تضرع چه سود بنده محتاج را وقت دعا بر خدای وقت کرم در بغل

از زر و سیم راحتی برسان

خویشتن هم تمتعی برگیر

وانگه این خانه کز تو خواهد ماند

خشتی ازسیم و خشتی از زرگیر

آورده اند که در مصر اقارب(2)

درویش داشت (بعد از هلاک او) به بقیت مال او توانگر شدند و جام های کهن به مرگ او بدریدند و خز و دمیاطی(3) بریدند هم در آن هفته یکی را دیدم از ایشان بر باد پایی(4) روان غلامی در پی روان.

وه که گر مرده باز گردیدی به میان قبیله و پیوند

رد میراث سخت تر بودی وارثان را ز مرگ خویشاوند


1- عنکبوت (29)، 65.
2- نزدیکان، اقوام.
3- نوعی پارچه گرانبها و لطیف.
4- کنایه از تیز و تند است و غالبا صفت اسب واقع می شود.

ص:83

به سابقه معرفتی که میان ما بود آستینش گرفتم و گفتم

بخور ای نیک سیرت سِره مرد(1) کان(2)

نگون بخت گِرد کرد و نخورد(3)


1- جوان مرد.
2- که آن.
3- گلستان سعدی، باب سوم، حکایت 22.

ص:84

درمان صفت بخل

1. ایمان با بخل قابل جمع نیست

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «لَا یَجْتَمِعُ الشُّحُ وَالْإِیمَانُ فِی قَلْبِ عَبْدٍ أَبَدا؛ تنگ نظری و ایمان، هرگز در دل بنده با هم جمع نمی شود»؛(1)

2. یقین به عوض الهی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَّفَقَةِ؛ کسی که به عوض [الهی] یقین دارد، سخاوتمندانه، انفاق می کند»؛(2)


1- الخصال، ح118؛ روضه الواعظین، ج2، ص 383؛ بحارالانوار، ج73، ص302، ح10.
2- الکافی، ج4، ص43، ح3؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص62، ح1712؛ مکارم الاخلاق، ج1، ح898.

ص:85

3. صدقه دادن

امام علی علیه السلام: «عَلَیْکَ بِالصَّدَقَةِ تَنْجُ مِنْ دَنَاءَةِ الشُّحِّ؛ صدقه بده تا از پستی تنگ نظری، رهایی یابی»؛(1)

4. میهمان نوازی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «مَنْ أَدَّی الزَّکَاةَ وَقَرَی الضَّیْفَ وَأَعْطَی فِی النَّائِبَةِ فَقَدْ وُقِیَ مِنَ الشُّح؛ سه خصلت است که در هر کس وجود داشته باشد، از تنگ نظری، مبراست: کسی که زکات مال خود را با رضایتِ خاطر بپردازد، میهمان نوازی کند و در سختی ها بخشش نماید»؛(2)

5. بزرگواری نفس

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «إِیَّاکَ وَالْبُخْلَ، فَإِنَّهُ عَاهَةٌ لَا تَکُونُ فِی کَرِیم؛ از بخل بپرهیزد، زیرا بخل،[بیماری و] آفتی است که در انسان بزرگوار، یافت نمی شود»؛(3)


1- غررالحکم و دررالکلم، ح6171؛ عیون الحکم و المواعظ،ح5683.
2- مستدرک الوسائل، ح7570.
3- دلائل الامامه، ص71، ح9؛ دانشنامه قرآن و حدیث، محمدی ری شهری، ترجمه، حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر، جلد یازدهم، دارالحدیث.

ص:86

6. یاری خواستن از خدا

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «اللَّهُمَ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْبُخْل؛ بارخدایا! از بخل، به تو پناه می برم»؛(1)

7. امید داشتن به رزق و روزی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «الْوَلَدُ مَبْخَلَةٌ مَجْبنَةٌ مَجْهَلَة؛ فرزند، سبب بخل، مایه ترس و مایه نادانی است»؛(2)

یکی طفل دندان برآورد بود پدر سر به فکرَت فرو برده بود

که من نان و برگ از کجا آرمش مروّت نباشد که بگذارمش

چو بیچاره گفت این سخن پیش جفت نگر تا زن او را چه مردانه گفت

مخور گول ابلیس تا جان دهد هر آن کس که دندان دهد نان دهد

تواناست آخر خداوند روز که روزی رساند تو چندان مسوز(3)


1- مجموعه ورام، ج1،ص 172.
2- مجموعه ورام، ج1، ص174؛ کشف الغمه، ج2، ص60.
3- بوستان سعدی، باب قناعت، حکایت ششم.

ص:87

8. تامل و تفکر در احوال بخیلان، نفرت طبع از ایشان و ذلت بخیلان؛

9. (تلقین به نفس) نفس خود را به نیکو نامی و مشهور شدن به سخا بفریبد پس به قصد ریا ببخشد؛

10. شناختن آفات بخل و فوائد سخی بودن.

ص:88

ص:89

پیوست

ص:90

ص:91

ضرب المثل

سیه کاسه و دُون (1) و پرخوار بود شتروار دائم به نشخوار بود (2)

● آدم خسیس امانت دار خداست.

● چشمِ مور و پایِ مار و خیرِ مُمسک را که دید؟

● دستِ جوانمرد برای دادن می خارد و کفِ بخیل برایِ سِتَدَن (3).

● چفتِ دروازه بخیلان را نگشاید کسی به غیر تبر.

● بُخل بخیل و طینت شیطان، برابر است.

● نون دستِ بخیله، آب که سبیله (4).

● مال آدمِ ممسک برای دل درد خوب است.


1- پَست، فرومایه.
2- لغت نامة دهخدا، ذیل واژه سیه کاسه، بوالمثل بخاری )شاعر ایرانی دوران سامانیان(.
3- گرفتن
4- رایگان

ص:92

● آدم خسیس پنیر را توی شیشه می کند، نان پشتش می مالد.

● مال خودش از گلوی خویش پایین نمی رود.

● مالِ نخورم نصیب بخورم است. (1)

● مرگ بخیل، جشن وارث است.

خاتمه

از آنجایی که دوست نداریم ذائقه خواننده گرامی با صفت رذیله بخل بیش

از این تلخ شود، ازاین رو قطره ای از دریای جود (2) و بخشش را تقدیم می کنیم.

پروردگار متعال درباره سامری که عامل انحراف قوم حضرت موسی علیه السلام بود، به

آن حضرت وحی کرد: «سامری را به قتل مرسان؛ زیرا او مرد سخاوتمندی است.» (3)


1- فرهنگ جامع ضرب المثل های فارسی، بهمن دهگان، فرهنگستان زبان وادب فارسی، 1383 .
2- جود: بخشش بدون درخواست است که در عین حال بخشش خود را کوچک بشمارد. سخا: کسی که بخشی از اموال خود را ببخشد و بخش دیگر را برای خود بگذارد. )اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج 2، ص 397 (.
3- أوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَل إلی مُوسَی علیه السلام أنْ لَا تَقْتُلِ السَّامِرِیَ فَّإِنه سَخِی » )الکافی، ج 4، ص 41 ؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 61 (.

ص:93

نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به فرزند حاتِم (1) طائی فرمود: «عذاب سخت از پدر تو دفع شد؛ چون بخشنده بود (2)

امیرالمؤمنین علیه السلام در سخنانی زیبا می فرماید: «َکثْرَةُ السَّخَاءِ یُکْثِرُ الْأَوِْلیَاءَ وَتَسْتَصْلِحُ الْأَ عْدَاء ؛ بخشندگی زیاد، بر تعداد دوستان می افزاید ودشمنان را به آشتی می کشاند (3)

«غَطُّوا (4) اْلمَعَائِبَ بِالسَّخَاءِ فَإِنَّهُ سَتْرُ اْلعُیُوب ؛ عیوب خویش را با سخاوت بپوشانید؛ زیرا سخاوت پوشاننده عیبهاست (5)

لذة الکرام فی الإطعام و لذة اللئام فی الطعام؛ لذت کریمان در خورانیدن و لذت لئیمان در خوردن است (6)


1- حاتِم به کسر )ت( صحیح است.
2- قاَل رَسُوُل الِلَّه؟ص؟ لِعَدِیّ بْنِ حَاتَمٍ «ِإنَّ اللَّهَ دَفعَ عَنْ أبِیکَ العَذابَ الشَّدِیدَ لِسَخَاءِ نَفْسِه ». (الاختصاص، ص 253 ؛ بحارالانوار، ج 68 ، ص 354 ).
3- غُررالحکم و دُرَرُالکلم، ح 7106 ؛ عیون الحکم و المواعظ، ح 6569 .
4- پوشاندن، پنهان کردن.
5- غُررالحکم و دُرَرُالکلم،ح 6440 .
6- همان، ح 8499 ؛ عیون الحکم والمواعظ،ح 7107 .

ص:94

«لا تَسْتَحِ مِنْ إعْطَاءِ اْلقَلِیلِ فَإِنَ اْلحِرْمَانَ أقَلُ مِنْه؛ از بخشش اندک شرم مدارکه محروم کردن از آن کمتر است (1).» و (2)

«سَادَةُ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا الْأَسْخِیَاء؛ بخشندگان در دنیا سروران مردمند (3)

چو بخشنده باشی گرامی شوی به دانایی و داد نامی شوی (4)

بزرگی بایدت بخشندگی کن که تا دانه نیفشانی نروید (5)

شرف مرد به جود است و کرامت به سجود

هر که این هر دو ندارد، عدمش بِه ز وجود (6)

آدم خوب است مثل ارّه باشد. (7)


1- «کاچی بهتر از هیچ چی » امثال وحکم، ج 3، ص 1171 . کاچی نوعی خوراکی که پس از وضع حمل زنان بدیشان می دهند.
2- نهج البلاغه، ح 67 ؛ روضة الواعظین،ج 2،ص 384 ؛ غ غُررالحکم و دُرَرُالکلم ،ح 9600 ؛ بحارالانوار، ج 93 ، ص 172 .
3- تحف العقول، ص 212 ؛ الامالی )صدوق(،ص 32 ؛ روضة الوعظین،ج 2،ص 385 ؛
4- فردوسی، پادشاه اردشیر، بخش 14 .
5- گلستان، سیرت پادشاهان،ح 18 .
6- کلیات سعدی.
7- اره نیمی از خاکه را به طرف خود و نیم دیگر را به طرف مقابل م یفرستد. (کتاب کوچه، ج 1، ص 360 ).

ص:95

معرفی کتاب

کتاب «البخلاء » تألیف، جاحظ، 255 ه.ق. ایشان ادیب بوده و ازاین رو در کتابشان داستان های طنزی را از افراد بخیل گرد آورده اند.

کتاب «البخلاء » تألیف، خطیب بغدادی، 464 ه.ق. از آنجاییکه ایشان تاریخ دان بودند 319 حدیث و نکته تاریخی را با ذکر کامل سند در مورد افراد خسیس جمع آوری کرده اند.

ص:96

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109